|
«هگل در آغاز منطق خود سخت میکوشد تا از آنچه هست به آنچه نیست برسد، و من اکنون در پایان این گفتار با وارونهی کار او روبهرویم، چون میخواهم از آنچه نیست به آنچه هست برسم…» کارل مارکس / آقای فوکت … پیش از این، به متولیان نظام مقدس جمهوری اسلامی پیشنهادی ارائه کرده بودم که آن پیشنهاد را اینک در مقام تقاضا و تمنا مطرح میکنم: لطفا تندیسِ زرین دکتر مصطفی مهرآیین را در جایگاه سَردَر دانشگاه تهران نصب کنید. تندیس او باید در همان جایگاه، تا پایان دوران بقای این حکومت نصب شود، تا اهل خبرت و عبرت دریابند که حضرات چه فرآیندی بر دانشگاه ایران حاکم کردند که فرآودهی محتوم آن، کسی چون دکتر مهرآیین است. حضرتاش، سقف هر مدعا را در میدان «مبارزه سیاسی»، بر ستونِ نامِ یکی علما و فلاسفهی غربی بنا میکند، در حالی که، نمیداند معنا و مبنای نظراتِ حضرات، شاخهی کدام درخت است. به دیگر بیان، به همان نسبت که روحانیون و «روشنفکران دینی» (کذا)، جهالتهای جویدهی خود را در دهان انبیا و ائمه و اولیا مینهند، دکتر مهرآیین نیز همان نوع جهالتها را در دهانِ علما و فلاسفهی غربی مینهد، و با همان دهان، به سیمای جماعتی جاهلتر از خود، تُف میکند. در تازهترین نمونه از همین نوع عملیات، حضرتاش «دلیل» مخالفت خود را با «نظام سلطنت چه از نوع مطلقه و چه از نوع مشروطه»، اینگونه اعلام کرده است «به زبان منتسکیو “اصل” این نوع حکومتها یعنی آنچه مردم را به حکومت متصل میسازد، “شرف” یا همان درجه اجتماعی و اشرافزادگی و وجود امتیازات موروثی و جاهطلبی است.» حضرتاش در ادامه، مینویسد «من باوری به چنین نظام سیاسی ندارم.» این نوع اظهارنظر در مقام یک «استاد دانشگاه»، بیش و پیش از آنکه نشانگر جهالت و بلاهت دکتر مهرآیین باشد، نشانگر شیادی مشبع ایشان است. اما چرا؟ آنچه دکتر مهرآیین، درباره نظام پادشاهی، بر اساس عادت مالوف و طریق معروف، در دهان منتسکیو میگذارد، نه تنها نمیتواند باعث تایید و تقویت مدعایش مبنی بر مخالفت با «نظام سلطنت» شود، بلکه در «روحالقوانین»، از جانب منتسکیو، در راستای اثبات تفوق نظام پادشاهی بر دو نوع دیگر حکومت، یعنی حکومت جمهوری و حکومت استبدادی مطرح شده است. اما، دکتر مهرآیین را در این وادی، ذرهای پروای شرافتِ علمی و اخلاقی نیست. او، فقط و تنها فقط در پی آن است که نام یکی دیگر از علما و فلاسفهی غربی را در بساطِ تهی از فهم و آگاهیِ مخاطبان اندازد، و، در این میان، با یک پا، لگدی به پیکر نیمهبسمل دانشگاه، و با پایی دیگر، لگدی به پیکر نظام پادشاهی مشروطه بزند. مخاطبان دکتر مهرآیین، در میان این نوع لگدپراکنیها، نمی دانند، و تا اطلاع ثانوی نمیتوانند بدانند که چرا و چگونه هیچکدام از مدعیات حضرتاش درباره نظرات منتسکیو ناظر به نظام پادشاهی، دارای اعتبار و در خور اعتنا نیست. در چنین شرایطی، دکتر مهرآیین چرا باید نامی از منتسکیو و نظرات او درباره «اصل نظام سلطنت» مطرح کند؟ پاسخ چیزی جز این نیست که مخاطبان او، جماعتی هستند که حتی یک قدم از وادی مخاطبین روحانیت شیعه پیش نگذاشتهاند. برای مخاطبین روحانیت شیعه، کفایت میکند که حضراتِ روحانی، سقف مدعیات خود را بر ستونِ نامِ انبیا و ائمه و اولیا بنا کنند، و به همین نسبت، مخاطبین دکتر مهرآیین نیز یاوهسراییهای او را میپذیرند و «لایک میکنند»، چرا که از «زبان منتسکیو» بیان شده است. آنچه دکتر مهرآیین به عنوان «اصل» (principe) در حکومت پادشاهی مطرح میکند، در بخشی از آثار منتسکیو در مقام یکی از موازین و معاییرِ ارزیابی نظامات سیاسی حاکم، مطرح میشود. منتسکیو، آن نوع موازین و معاییر را که به مثابه میراث ارسطویی ناظر به تعدد حُکام، و مصلحت عمومی، سدهها در محور و مدار امور قرار گرفته بود، بدل به دوگانه ی «طبیعت» (nature) و «اصل» (principe) کرد. منتسکیو، در همین راستا مینویسد «میان طبیعت و اصل حکومت این تفاوت وجود دارد که طبیعت حکومت آن چیزی است که حکومت از آن ساخته شده است، و اصل حکومت آن چیزی است که حکومت را به عمل میکشاند. یکی ساخت حکومت است و دیگری انفعالات نفسانی انسان است که حکومت را به حرکت در میآورد. پس قوانین نباید به اصل هر حکومت کمتر از طبیعت حکومت بستهگی داشته باشد.» بر این اساس، او که از منظر صورت، قائل به سه نوع حکومت بود (پادشاهی و جمهوری و استبدادی)، ابتدا به طرح بحثی پرداخت ناظر به طبیعتِ این سه نوع حکومت. در همین عرصه، منتسکیو، نظراتی ارائه کرد درباره «طبیعت حکومت پادشاهی». در فصل چهارم از باب دوم «روحالقوانین»، منتسکیو طبیعتِ حکومت پادشاهی را مبتنی بر «قوانین بنیادین» میداند. به دیگر بیان، حکومت پادشاهی را حکومتی میداند که در راس آن یک نفر قرار دارد، اما آن یک نفر بر اساس «قوانین بنیادین»، حکومت میکند. celui où un seul gouverne par des lois fondamentales بحث درباره معنا و مبنای آنچه منتسکیو «حقوق بنیادین» مینامد، یکی از مباحث تاثیرگذار در تاریخ اندیشهی سیاسی-حقوقی ناظر به مشروطیت در جهان جدید است. نظام پادشاهی در اندیشهی سیاسی-حقوقیِ منتسکیو، نه نظامی مبتنی بر استبداد فردی است، نه نظامی مبتنی بر استبداد جمعی. یکی از علل این نوع عدم ابتنا بر مشی استبدادی، همان معنا و مبنای حکومت کردن پادشاه بر اساس قوانین بنیادین است. به دیگر بیان، منتسکیو آشکارا بر این باور است که حکومت استبدادی، هیچگونه ابتنایی بر «قوانین بنیادین» ندارد. از دیگر سو، منتسکیو بر این باور است که «قوانین بنیادین» به واسطهی وجودِ «قدرتهای میانجی، تابع و مستقل» است که حکومت پادشاهی را از هبوط در هاویهی حکومت استبدادی باز میدارد. بحث درباره معانی و مبانی این «قدرتهای میانجی، تابع و مستقل» نیز یکی دیگر از ارکان اندیشهی سیاسی- حقوقی ناظر به مشروطیت در جهان جدید است. از منظر تاریخ اندیشهی سیاسی-حقوقی در ایران نیز اصولاً و اساساً وجود و فعالیت همین «قدرتهای میانجی، تابع و مستقل» بود که حکومت پادشاهیِ مطلقهی ناصرالدین شاه قاجار را بدل به حکومت پادشاهی مشروطه کرد. دکتر مهرآیین حتی قطرهای از اقیانوس فهمِ معانی و مبانی اندیشهی سیاسی-حقوقی منتسکیو نچشیده است. او نمیداند که اصل و اساسِ اندیشهی منتسکیو در این عرصه، ناظر به فراخ و هموار ساختنِ مسیر مشروطیت بر اساس حقوق اساسی در جهان جدید است. بر این اساس، منتسکیو نشان میدهد که حکومت پادشاهی در زمانه و زمینهای که او نظرورزی میکرد، حکومتای است که بسی بیش از سایر حکومتها میتواند باعث سامانِ زیست اجتماعی بر اساس عدم ابتنا بر مشی مطلقه باشد. این نوع دیدگاه، اصولاً و اساساً دیدگاهی ناظر به حقوق اساسی در جهان جدید بود. به دیگر بیان، منتسکیو بر اساس باور به این دیدگاه بنیادین، که در عرصهی سیاست، «قدرت را تنها با قدرت میتوان محدود و مهار کرد»، بر آن بود تا نشان دهد که با درافتادن به هاویهی شعارهایی چون «حکومتِ مردم»، نمیتوان به مطلوبای چون «حکومت قانون» رسید. بر همین اساس، حکومت پادشاهی با تکیه و تاکید بر «قوانین بنیادین»، و با به رسمیت شناختن «قدرتهای میانجی، تابع و مستقل»، بهترین و امنترین نوع حکومت در راستای عدم ابتلا به آفتِ استمرار استبداد است. اما در سوی دیگر ماجرا، منتسکیو ورای «طبیعت حکومت»، مولفهای دیگر مطرح میکرد تحت عنوان «اصل حکومت». در جهان قدیم، نظریهپردازان حکومتِ مبتنی بر «دموکراسی»، در راستای سامان زیست اجتماعی تکیه و تاکید فراوان بر وجهی از «اخلاق» داشتند که بیش و پیش از «رفتار اجتماعی»، معطوف و مربوط به «افکار و خلقیاتِ فردی» بود. به دیگر بیان، سکهی رایج در بازار آن نوع نظامات در آن دوران، Ethics بود نه Morality. بر این اساس، سامان زیست اجتماعی در آن میدان و در آن دوران، در راستای ابتنا بر Ethics در گرو فضیلتمندی مردم بود. اما نظریهپردازان حکومت پادشاهی، این نوع ابتنا بر Ethics و فضلیت (vertu) را در راستای سامان زیست اجتماعی، دارای کارکردهای بنیادین و مثبت نمیدانستند. با در نظر داشتن این نوع مسائل بود که حکومت در جهان جدید، در مقام بررسی و ارزیابی و مشروعیتسنجی، نمیتوانست مبتنی بر فضلیتمندی مردم و حاکمان باشد. بنابراین، با در مدار و محور قرار گرفتن Morality به مثابه اخلاقِ ناظر به رفتار اجتماعی، گذاری روشی و معرفتی در عرصهی سیاست انجام شد از مردم خوب و حاکم خوب، به سوی شهروند خوب و حکومت خوب. منتسکیو بر این باور بود که آنچه به عنوان «شرف» (honneur) به مثابه یکی از ارکان «اصل» حکومت پادشاهی مطرح میکرد، در صورتی که در پیوند قرار گیرد با «قوانین بنیادین»، از این امکان برخوردار خواهد بود که جایگزین «فضلیت» در حکومت جمهوری شود. مراد منتسکیو از مفهومی که تحت عنوان «شرف» مطرح میکرد را باید بر این اساس، و از این منظر دریافت. در حالی که دکتر مهرآیین، مفهوم «شرف» در اندیشهی سیاسی منتسکیو را چنین مطرح میکند «درجه اجتماعی و اشرافزادگی و وجود امتیازات موروثی و جاهطلبی.» و این، نمونهای دیگر از ذبح مفاهیم در مذبح ایدئولوژی، بر سبیل سنت سیئهی روشنفکری است. عباراتی چون «جاهطلبی» (ambition) در اندیشهی سیاسی منتسکیو، نه تنها دارای وجه منفی و مذموم نیستند، بلکه صاحب «روحالقوانین»، آن مفهوم را نیز در حکومت پادشاهی دارای وجه مثبت و مطلوب و دارای کارکردهای مثبت میداند. بنابراین، هیچ واژه و عبارتی پیدا نمیکنید که دکتر مهرآیین سُرنگ ایدئولوژی در آن فرو نکرده، و مفهوم اصلی را از آن بیرون نکشیده، و از وجه مثبتِ مورد نظر منتسکیو بدل به وجه منفی و مذموم نکرده، و به ریش «نظام سلطنت» نبسته باشد. منتسکیو، مفهوم «شرف» را ناظر به «اصل» حکومت پادشاهی، در راستای بحث در حقوق اساسی جهان جدید مطرح میکند، که دکتر مهرآیین، تا اطلاع ثانوی دارای توان و امکان آشنایی با مبادی و مبانی آن نیز نخواهد بود. در همان راستاست که منتسکیو به طرح این بحث میپردازد که «شرف، تمامی اجزای پیکر سیاسی را تحرک بخشیده، و با این کار، آنها را به یکدیگر پیوند میزند، و طرفه اینکه افراد اگرچه میپندارند در مسیر تامین منافع خصوصی خود هستند، اما در واقع، در مسیر تامین خیر عمومی قرار گرفتهاند.» Chacun va au bien commun, croyant aller à ses intérêts particuliers بر این اساس، مفاهیمی چون «اصل» و «شرف» در اندیشهی سیاسی-حقوقی منتسکیو، اصولاً و اساساً ارتباطی با ترهات و شطحیاتی چون «درجه اجتماعی و اشرافزادگی و وجود امتیازات موروثی و جاهطلبی» ندارند. از دیگر سو، منتسکیو بر این باور بود که قوهی محرک بنیادین هر حکومتی «اصل» آن حکومت، و از دیگر سو، آغاز زوال هر حکومتی نیز بر اساس زوالِ «اصل» آن حکومت خواهد بود. و چون چنین است، زوالِ حکومت پادشاهی، در شرایطی رقم خواهد خورد که پادشاه بر علیه «حکومت پادشاهی» قیام کند. منتسکیو، قیام پادشاه علیه حکومت پادشاهی را به این معنی میداند که پادشاه اقداماتی علیه حقوق شهروندان انجام دهد و افراد و شخصیتهای سیاسی آلوده به رذیلتِ ناکارآمدی در راستای مصالح عمومی را در راس امور قرار دهد. بنابراین، «شرف» به مثابه یکی از ارکان نظام پادشاهی از منظر «اصل حکومت»، به باور منتسکیو نمیتواند در ناسازگاری با ابتنا بر حقوق شهروندان و رذیلتپروری قرار گیرد. منتسکیو این مفهوم را در قالب ناسازگاریِ «شرف» با «افتخارات» مطرح میکند. La corruption de la monarchie intervient précisément lorsque l’honneur a été mis en contradiction avec les honneurs, et que l’on peut être à la fois couvert d’infamie et de dignités بنابراین، دکتر مهرآیین، نه چیزی از مبانی و معانی حکومت پادشاهی فهمیده، نه خوشهای از خرمنِ اندیشهی سیاسی –حقوقی منتسکیو چیده، نه نسبت و تناسب مفاهیمی چون «اصل» و «شرف» را در آثار منتسکیو با شعارهای ایدئولوژیک در عرصهی مبارزهی سیاسی سنجیده است. اما میتوان اینهمه را نفهمید و نچید و نسنجید، و در عینحال با تکیه و تاکید بر «اصلِ شرف» در عرصهی علم و اخلاق، دهان به یاوهسرایی و گزافهگویی نگشود. در حالی که، دکتر مهرآیین چنین نکرده و نخواهد کرد. او در جایگاه استاد دانشگاه در ظل و ذیل نظام مقدس جمهوری اسلامی، شرطِ کافیِ بهرهمند نشان دادن خود از دانش و آگاهی را چیزی نمیداند جز تکرار متلکهایی که عوام در تاکسی و صف نانوایی علیه همان نظام مقدس مطرح میکنند. البته، تفاوت ستبر و سترگ دکتر مهرآیین با جماعت عوام چیزی جز این نیست که حضرتاش «به زبان منتسکیو» سخن میگوید. دکتر مهرآیین، سالها در این کشور، به عنوان کارمند رسمی نظام مقدس جمهوری اسلامی، مفاهیمی چون «اصل» و «شرف» را در اندیشهی سیاسی- حقوقی منتسکیو، به گونهای که اشاره شد به دانشجویان این کشور آموخته، و بر اساس همین نوع آموزش، کسب درآمد کرده است. هماو، هماینک نیز با همان میزان از دانش و آگاهی نسبت به چنین مفاهیمی، در موسسات آموزشی، در کارِ تزریق همان نوع جهالتها و بلاهتها به ذهن و ضمیر بخش دیگری از مردم ایران است. با اینهمه، دکتر مهرآیین خود را در «پیشگاه مردم مظلوم و آگاه ایران» معتقد و ملتزم به «اصلِ شرف» میداند. در حالی که حضرتاش اگر پروای چنین «اصلای» داشته باشد، باید در اولین فرصت، تمامی پولی که از طریق تدریس و تالیف کسب کرده، به جیب همان مردم بازگرداند، و تا اطلاع ثانوی جز در تاکسی و صف نانوایی، دهان به طرح نظر درباره علم و فلسفه و دیانت و سیاست نگشاید. در غیر اینصورت، جز بیشرفای اصیل نخواهد بود که روزگار در حفظ و بسط اصلِ بیشرفی میگذراند.
|









دیدگاهتان را بنویسید