|
«در تفکر به اصطلاح روشنفکرانه، تمایلات ضد تشکیلاتی زیادی را میبینیم، چرا که انضباط سازمانی، فردیت، اندیویدوالیزم و منگرایی به اصطلاح روشنفکر را میآزارد و جریحهدار میکند. از اینجا تمایل ضدتشکیلاتی بیرون میآید… پس نبایستی به کار انقلابی سازمانیافته کم بها داد.» مسعود رجوی / تبیین جهان … میرزاصالح شیرازی در واپسین سالهای سدهی دوازدهم شمسی به فرمان میرزاعیسی قائممقام و عباسمیرزا ولیعهد، همراه نخستین «کاروان معرفت» راهیِ انگلستان شد. او پس از سه سال و نُه ماه و بیست روز اقامت در انگلستان، در حالی به وطن مألوف بازگشت که حامل ارمغان مهمای برای ایران بود؛ دستگاه چاپ. ارمغانای که میرزاصالح از ممالک راقیه به ایران آورده بود، باعث انتشار نخستین روزنامه در ایران شد. نخستین شمارهی این روزنامهی بدون عنوان، که در ادامه، به عنوان «کاغذ اخبار» شناخته شد، در سال ۱۲۱۵ تحت نظارت میرزاصالح منتشر شد. این نخستین گام اهل ایران در وادی تأسیس «رسانه» به معنا و مبنای جدید بود. اما در آن دوران، هدف از انتشار آن نشریه چه بود؟ مستندات تاریخی حکایت از آن دارد که هدف چیزای نبود جز «همت ملوکانه برای تربیت مردم». بنابراین، «رسانه» به مثابه ابزارای شناخته شده بود در راستای تأثیرگذاری از جانب حکومت بر مردم، در راستای حفاظت و حراست از منافع و مقاصذ متولیان حکومت. اما در آن دوران و در آن میدان، کمتر از پنج درصد ممالک محروسه از توان و امکان خواندن و نوشتن برخوردار بودند. در چنین شرایطی، بر زمین واقعیات ملموس و مشهود، مطبوعات ابزار مناسبی در راستای تحقق آن هدف به شمار نمیرفتند. در ادامه، با افزایش عمق و دامنهی ورود تولیدات و فرآوردههای جهان جدید به ایران، بخشهایِ نظری و فرهنگیِ آن تولیدات و فرآوردهها، محمل و مَرکب مناسبی برای راهیابی به ذهن و ضمیر اهل ایران میجُستند. از دیگرسو، با افزایش تعداد ایرانیان سفر کرده به ممالک راقیه، بخشی از آن افراد با مشاهده و بررسی شرایط سیاسی و فرهنگی آن کشورها، به این نتیجه رسیدند که «رسانه» مهمترین و کارآمدترین ابزار در راستای انتقال بخشهای نظری و فرهنگیِ تولیدات و فرآوردههای جهان جدید به ذهن و ضمیر اهل ایران خواهد بود. در اینجا، مراد از «اهل ایران»، فقط ایرانیان خارج از شعاع حکومت نبود، بلکه، متولیان عرصهی حکومت نیز به عنوان کسانی در نظر گرفته شده بودند که آموزههای جهان جدید باید از طریق «رسانه» به ذهن و ضمیر ایشان تزریق میشد. بر همین اساس بود که میرزاحسینخان سپهسالار که پس از تحصیل در فرانسه، به عنوان یکی از متولیان حکومت قاجار راهیِ هند و عثمانی شده بود، بر این نظر بود که «میزان ترقی و تربیت و استعداد یک ملتای در انظار دول خارجه منحصر به چهار فقره است: اول، انتظام روزنامهجات و کثرت اطلاع دادن از اخبار داخله و خارجه…» هماو، در نامههاای خطاب به متولیان حکومت در درون کشور، بارها بر این نکته تأکید میکرد که متون بنیادین ناظر به توضیح و تبیین اهمیت و فواید «حکومت قانون»، که در دیگر کشورها نوشته شدهاند، باید به زبان فارسی ترجمه و در نشریات ایران منتشر شوند. میرزاحسینخان، در یکی از همین نامهها، چنین مینوشت: «از آنجاای که از دو سال قبل دولت عثمانی به یک اندازه آزادی به روزنامهجات داده بود از امورات دولت در روزنامهجات مباحثه نموده و به مأمورینای که در خدمت غفلت کرده ایراد میگرفتند و عدد روزنامهجات تُرکی متعدد شده بود… به قدرای مسئلهی انعقاد و تشکیل پارلمنت در اذهان تبعهی مسلمان عثمانی جا گرفته و حواسها مشغول او شده است که احتمال شورش و بلوا میرود…» در آستانهی پیروزی جنبش مشروطهخواهی، تعدد و تنوع مطبوعات در ایران، به مثابه مهمترین «رسانه» در راستای انتقال آموزههای جهان جدید به ذهن و ضمیر اهل ایران، به اندازهای بود که حکومت برای نخستین بار از وجود «رسانه»، احساس خطر کرد. در ادامه، با ترور مرگبار ناصرالدین شاه، اقتدارِ سیاسی خلف او در حدای نبود که باعث ساماندهی به وضعیت انتشار مطبوعات در کشور شود. از دیگرسو، برخی از اکابر و اعاظم جنبش مشروطهخواهی نیز بر سبیل فراست و درایت به آفات و خطرات وضعیت نا بهسامان انتشار مطبوعات، پی برده بودند. اما بخش عمدهی اردوگاه مبارزان سیاسی، بر این نظر بودند که از «رسانه» نیز میتوان و باید به مثابه ابزارای در میدان مبارزه با حکومت وقت، بهرهبرداری کرد. قائلین به چنین دیدگاهای، به هیچوجه پروای حفاظت و حراست از «حقیقت» نداشته، و بر این نظر بودند که در میدان مبارزهی سیاسی، این «مصلحت» است که بر «حقیقت» اولویت و رجحان دارد. مراد این جماعت از «مصلحت» نیز چیزای نبود جز اینکه میتوان و باید هرگونه دروغ و افترا و مدعیات عاری از استناد و استدلال را علیه حکومت وقت منتشر کرد. همانگونه که اشاره شد، در دوران انتشار «کاغد اخبار» و «وقایع اتفاقیه»، «رسانه» ابزاری در جهت تأثیرگذاری حکومت بر مردم بود، اما با قید که غایت آن نوع تأثیرگذاری، باید حفاظت و حراست از حکومت باشد، در حالی که، در آستانهی پیروزی جنبش مشروطهخواهی، «رسانه» بدل به ابزارای شده بود در جهت تأثیرگذاری مبارزان سیاسی بر مردم، با غایتِ براندازی حکومت. کارنامهی مطبوعات ایران، حتی پس از پیروزی جنبش مشروطهخواهی، آیینهی تمامنمای سلطه و سیطرهی همان نوع مشی مبارزان سیاسی در مواجهه با حکومت است. این ماجرا، به گونهای به تشدید و تدوام رسید که در مطبوعات رسمی کشور، کسانای در جایگاه روزنامهنگار، رسماً پادشاه کشور را متهم به «حرام زادهگی» کرده، و از او میخواستند که «حلال زادهگی» خود را اثبات کُنَد. از دیگرسو، در همین مطبوعات، عدهای رسماً مخالفان و منتقدان خود را تهدید به قتل کرده، و در ادامه، به عملی کردن آن تهدید میپرداختند. در چنین شرایطی بود که یکی از نخستین قوانینای که به تصویب نمایندهگان نخستین دورهی مجلس شورای ملی رسید، قانون مطبوعات بود. اما تصویب این قانون نیز در عرصهی واقعیات ملموس و مشهود تاریخی، نتوانست باعث ساماندهی به وضعیت «رسانهی جدید» در ایران شود. در ادامه، در دورهی حکومت پهلوی اول نیز همان نوع مشی غالب بر عرصهی مطبوعات، ادامه یافت. در تاریخ سیاسیِ نوشته شده از جانب مبارزان سیاسی و روشنفکری، برای نمونه، بارها به ماجرای ترور میرزاده عشقی اشاره شده است. در حالی که، این جماعت هرگز به صورت مستند و دقیق و عمیق به این موضوع نپرداختهاند که میرزاده عشقی، در آثار خود، از جمله در نشریهی «قرن بیستم»، آشکارا به انتشار فرمان ترور و کشتار متولیان حکومت میپرداخت. این نوع مشی غالب بر مطبوعات کشور، در فاصلهی سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ در ایران، به گونهای ادامه یافت که مشاهدهی بخش عمدهی فرآوردههای مطبوعات ایران در این دوران، نشان میدهد که «رسانهی جدید» چیزای نبود جز ابزارای جدید در راستای حذف و هدم مخالفان و منتقدان در عرصهی سیاست. از این منظر، بار دیگر مشی مبتنی بر اولویت و رجحان «مصلحت» بر «حقیقت»، بدل به سکهی رایج در بازار مطبوعات در ایران شده بود. در چنین شرایطی، حکومت پهلوی دوم خصوصاً پس از وقایع مرداد ۱۳۳۲ به این نتیجه رسید که «رسانهی جدید» در جایگاه ابزار این نوع مبارزهی سیاسی، اگر بر اساس مشی مرسوم و مألوف در اختیار مبارزان سیاسی قرار داشته باشد، فرجام محتوم ماجرا چیزای نخواهد بود جز فروپاشی سامان زیست اجتماعی در ایران. پُرپیداست که بر زمین واقعیات ملموس و مشهود تاریخی، در دوران مذکور، در زمینهی مواجهه با «رسانهی جدید»، «ارادههای باطلای» نیز از جانب حکومت در راستای آن «کلمهی حق» انجام گرفت، اما این نوع موارد را نمیتوان و نباید بدون در نظر داشتن پسزمینههای تاریخیِ مبتنی بر واقعیات مستند، مورد مشاهده و بررسی قرار داد. مبارزان سیاسی و روشنفکری در ایران، از همان دوران تا زمانهی اکنون، «رسانه» را اصولاً و اساساً قابل تقلیل به ابزار مبارزهی سیاسی میدانند و بس. در میدان این نوع مبارزه، گاهای غایت مطلوب، براندازی حکومت وقت است، گاهای نیز غایت مطلوب چیزی نیست جز حفاظت و حراست از حکومت وقت. به دیگر بیان، برای جماعت مذکور، قلبهی مقصود و غایت مطلوب چیزای نیست جز کسب یا حفظ یا بسط قدرت در عرصهی سیاست. پُرپیداست که این نوع مشی، لزوماً مذموم و آفتبار نیست. نیروی سیاسی، اصولاً و اساساً نمیتواند هدفای جز کسب یا حفظ یا بسط قدرت در عرصهی سیاست داشته باشد، اما اصل و اساس مشکل اینجاست که اردوگاه مبارزان سیاسی و روشنفکری در ایران، از گذشته تا هنوز، هدف اصلی و اساسی خود را نه آن موارد، بلکه، «آگاهی و آزادی ایرانیان و آبادی ایران» مینامند و میدانند. در حالی که، این هدف، نه تنها بر اساس مشی مشهود آن جماعت تحقق نیافته و نمییابد، بلکه، آن نوع مشی حضرات، فرجامای جز تزریق جهالت و اسارت به ذهن و ضمیر ایرانیان، و نابودی ایران، نداشته و نخواهد داشت. در زمانهی اکنون، «رسانه» نه تنها قابل تقلیل به مطبوعات نیست، بلکه، مطبوعات دیگر ابزار مناسب و کارآمدی در راستای اهداف اصلی مبارزان سیاسی و روشنفکری، به شمار نمیرود. در چنین شرایطی، فضای مجازی، به ابزار اصلی و اساسی در دستان مبارزان یاسی و روشنفکری، بدل شده است. شرایط و ضوابط موجود در فضای مجازی، این توان و امکان را در اختیار مبارزان سیاسی و روشنفکری قرار میدهد که اجتماعاتای ایجاد کنند، و در ظل و ذیل آن نوع اجتماعات، اقدام به پیگیری اهداف اصلی خود کنند. این نوع اجتماعات، از تمامی شرایط و ضوابط طرح مباحث دقیق و عمیق علمی بیبهره هستند. و چون چنین است، اصل و اساس ماجرا خلاصه میشود در تحریک و ترغیب احساسات و عواطف و هیجانات «افراد» موجود در آن اجتماع، از طریق طرح مسائل و مباحث عاری از استناد و استدلال، و آلوده به انواع مغالطات و تحریفات آشکار علمی و تاریخی. روشنفکری در ایران، از گذشته تا هنوز، در بهترین حالت ممکن، خود را واسطهای میان عرصهی آکادمیک و «عرصهی عمومی» (کذا) میداند، و بر این اساس، در صور این مدعا دمیده که رسالت دارد مسائل و مباحث دقیق و عمیق علمی را به «زبان عوام» به «عرصهی عمومی» انتقال دهد. در راستای تحقق چنین هدفای، فضای مجازی یکی از بهترین و کارآمدترین ابزارها برای روشنفکری به شمار میرود. روشنفکر در ایران، با ساخت و پرداخت اجتماعاتای در فضای مجازی، خود را در مواجهه با تودههای عوام قرار میدهد؛ تودههاای که حتی قطرهای از مشاهده و بررسی اقیانوس آثار و افکار عالمانای که اسامی آنها از جانب روشنفکران مطرح میشود، نچشیدهاند. در چنین شرایطی، روشنفکر، در بهترین حالت، مدعیات و خوشآیندهای ایدئولوژیک خود را همچون مظروفای در ظرفِ اسامی عدهای از عالمان قرار داده، و به «افراد» حاضر در آن اجتماعات مجازی ارائه میکند، مصداق «گندمای بستان که پیمانهست رد.» از دیگرسو، برخی از امکانات رسانهای موجود در فضای مجازی، به گونهای طراحی شدهاند که بر اساس ساخت و پرداخت و توسعهی آن نوع اجتماعات، باعث کسب درآمد مالی برای مبارزان سیاسی و روشنفکران میشود. و چون چنین است، در این میدان، قلبهی مقصود و غایت مطلوب دیگر چیزای نخواهد بود جز افزایش «افراد» حاضر در آن اجتماعات. مبارز سیاسی و روشنفکرِ مبارز در فضای مجازی، میداند و این دانسته را به کار میگیرد که در چنین اجتماعاتای باید به طرح و ارائهی مطالبی بپردازد که باعث افزایش مخاطب شود. اما در جامعهی کنونی ایران، با توجه به کیفیت دانش آکادمیک، سرانهی مطالعه، میزان آشنایی با زبانهای خارجی و… آیا ارائهی مسائل و مباحثی درباره کانت و هایدگر و هیوم و راسل و هگل و آرنت و… میتواند باعث تحقق هدف اصلی مبارزان سیاسی و روشنفکران شود؟ آن «هدف اصلی» چه بود؟ نخست، کسب یا حفظ یا بسط قدرت در عرصهی سیاست، دو دیگر، افزایش تعداد «افراد» موجود در اجتماعات مجازی. پاسخ به آشکارترین شکل ممکن، منفی است. طرح و ارائهی آن نوع مسائل و مباحث، در چنین اجتماعاتای نه باعث افزایش آگاهی افراد در جامعهی ایران خواهد شد، نه باعث کسب یا حفظ یا بسط قدرت در عرصهی سیاست، نه باعث افزایش مخاطب برای حضرات. اما اگر چنین است، مبارزان سیاسی و روشنفکران در اینگونه اجتماعات مجازی، چه میکنند؟ این جماعت، با دو هدف در این فضا حضور دارند. نخست، کسب درآمد از طریق امکانات موجود در فضای مجازی. روشنفکر ایرانی میداند که نه تنها بضاعت علمی گام نهادن در وادی تحقیق و تدقیق و پژوهشهای آکادمیک ندارد، بلکه، گام نهادن در این وادی باعث کسب درآمد مالی مطلوب برای او نخواهد شد. بر این اساس، از یکسو، میتواند با افزایش مخاطب در فضای مجازی، به صورت مستقیم در این فضا به کسب درآمد بپردازد، از دیگرسو، بر همین نهج میتواند بیرق نام خود را بر بام شهرت برافرازد، تا این شهرت نیز به صورت غیرمستقیم باعث کسب ثروت برای او شود. هدف دوم، چیزای جز این نیست که مبارزان سیاسی و روشنفکری، همواره حکومت وقت را به عنوان مهمترین نیروای معرفی میکنند که در کار حمله و هجمه به ایشان است، در راستای نابودی و بیاعتباری مبارزان سیاسی و روشنفکران. در حالی که، با فرض پذیرش این مدعا، در بهترین حالت، این تمامِ ماجرا نیست. مبارزان سیاسی و روشنفکران، به خوبی میدانند که نیروی اصلی در راستای بیاعتبار ساختن ایشان از منظر علمی، عالمان و متخصصانای هستند که قائل به پیروی از مشی و مرام مبارزان سیاسی و روشنفکری نیستند. این نوع عالمان و متخصصان، بزرگترین و مهمترین نیروها در راستای بیاعتبار ساختن مبارزان سیاسی و روشنفکران، از منظر علمی هستند. و چون چنین است، مبارزان سیاسی و روشنفکران هرچه در توان دارند در راستای تأسیس و تثبیت و ترویج و تجهیز آن نوع اجتماعات مجازی به کار میگیرند، تا از آن طریق، هم کسب درآمد مالی کنند، هم به بیاعتبارسازی سیاسی و ایدئولوژیک آن عالمان و متخصصان، در ذهن و ضمیر مخاطبان عوامِ خود، بپردازند. این نوع مشی سیاسی و عقیدتی، روی دیگر سکهی کارنامهی سازمان مجاهدین خلق است. اکابر و اعاظم سازمان مجاهدین خلق، خصوصاً پس از خروج از ایران و اقامت در عراق، با تأسیس اردوگاه «اشرف»، کوشیدند مجموعهای از مدعیات ایدئولوژیک را که همچون مظروفای در ظرف اسامی عالمانای نامدار قرار گرفته بود، به ذهن و ضمیر «برادران و خواهران مجاهد» تزریق کنند. این نوع مشی رهبران سازمان، در ظاهر ماجرا به بهانهی «براندازی حکومت وقت» انجام میشد. در حالی که، همایشان، به خوبی میدانستند که از هیچگونه توان و امکانای جهت کسب قدرت در عرصهی سیاست در ایران برخوردار نیستند. رهبران سازمان بر این اساس، کوشیدند تا با ایجاد اجتماعای به نام «اشرف»، از یکسو، از حکومت عراق و سایر مخالفان حکومت وقت ایران، کسب درآمد کنند، و از دیگرسو، اعضای سازمان را از معرض مواجهه با آثار و افکار عالمان و متخصصان دور نگاه دارند. در دیگرجای، به تفصیل در این زمینه به ارائهی بحث پرداختهام که چرا و چگونه مسعود رجوی، در جایگاه «خالق اشرف»، یکی از مخلوقاتِ روشنفکری در ایران است. مسعود رجوی، به خوبی میدانست که ردای رهبریِ سیاسی و علمی را در هیچجای این عالم نمیتوانست بر تن کُنَد جز در اردوگاه «اشرف». بر همین اساس، اجتماعِ ساخته شدهای به نام «اشرف»، در واقع یگانه عرصهی ممکن برای تحقق اهداف اصلی او بود. بر همین اساس، مبارزان سیاسی و روشنفکران ایرانی نیز به اقتفای مسعود رجوی، اجتماعای در فضای مجازی تأسیس کردند، زیرا به خوبی میدانستنند و میدانند که جز در این نوع اجتماعات، از توان و امکان تحقق اهداف اصلی خود برخوردار نخواهند بود. از این منظر، همایشان، در جوار امثال مسعود رجوی، خالقان «اشرف»های حقیقی و مجازی هستند. اعضای سازمان مجاهدین خلق، و مخاطبان مبارزان سیاسی و روشنفکری فعال در فضای مجازی نیز به مثابه «مخلوقات اشرف»، بر عرصهی واقعیات ملموس و مشهود تاریخی، جز ابزارهاای در راستای تحقق اهداف اصلی «خالقان اشرف»، نبوده و نخواهند بود. این نوع استفاده از «رسانه»، در راستای اهدافای که اشاره شد، توالی فاسدای برای جامعه ایران داشته و دارد، که «خالقان اشرف» از گذشته تا هنوز، از پذیرش بار مسئولیت آن شانه خالی کردهاند. بسته شدن درهای «اشرف» و کاهش تعداد «برادران و خواهر مجاهد» در سایر اردوگاههای سازمان، به معنای بسته شدن درهای آفات مشی سیاسی و عقیدتی حضرات نیست، در این دوران، به جولان روشنفکری به مثابه «خالقان اشرف» و حامیان ایشان به مثابه «مخلوقات اشرف» در فضای مجازی بنگرید، تا دریابید که چه خطرات و آفاتای در کمین ایران و ایرانیان است؛ خطرات و آفاتای که با هزاران «مرصاد» دفع و رفع نخواهد شد.
|









دیدگاهتان را بنویسید